بین مطالب وب سایت جستجو کنید

سلام به وبلاگ خنده بازار خوش امدید.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
محمدپرهام
18:32
شنبه 3 فروردين 1392

خنده دار!

گرفتی؟؟

 

بقیه ی در ادامه ی مطلب...

تعداد بازدید از این مطلب: 810
برچسب‌ها: u;s , u;s ,
محمدپرهام
22:5
یک شنبه 22 بهمن 1398

سلام دوستان برای ورود به محیطی گرم و صمیمی که بتوانید با

دوستان تان در ارتباط باشید ویا حتی با هرکس دیگه که دوست داشتید

چه دختر  و چه پسر.یوت چت محیطی کاملا عالی برای تمامی جهان

هستی چون هر کس در هر کجا میتواند با هر سرعت اینترنتی چه پایین

ترین سرعت و چه بالا ترین سرعت ممکن در شبکه ی جهانی اینترنت

بدون مشکل و با بالا ترین سرعت وارد این چت روم گرم و صمیمانه شود

به همه توصیه میشود از این روم زیبا و دل نشین استفاده نمایند.یه

نکته ی باحال:برای این که من تو این چت روم هواتونو داشته باشم و

درجات و پست های بالایی بهتون بدم حتما حتما حتما بگید که ما از

طرف نیترو اومدیم ولی حرفی از خواستن درجه و امتیاز و پست

نزنید.اگه من اون موقع تو روم بودم به طور خصوصی باهاتون حرف میزنم

و بهتون امتیاز میدم.اگه دیدی یه وقتی اومدید من نبودم و بعد از چند

دقیقه اومدم به طور خصوصی بهم بگید که سلام ما از طرف نیترو

اومدیم و از سایت نیترو این تبلیغ رو گرفتیم.توجه داشته باشید اسم من

در چت روم نیترو هستش.منتظرتونم.

 

برای ورود به یوت چت کلیک کنید.

تعداد بازدید از این مطلب: 893
برچسب‌ها: یوت چت , ,
بازدید : 893
محمدپرهام
18:14
یک شنبه 24 دی 1398

 سلام دوستان عزیز اگر میخواهید در این سایت عضوشوید حتما اقدام کنید زیرا مدیر سایت طرحی را در نظر گرفته که میخواهد به هر کاربری که عضو هست و فعالیتش زیاد بوده طبق فعالیت ان کاربر برای قدر دانی پاداشی در نظر گرفته میشود و طبق فعالیت ان در ماه هدایایی چون کارت شارژ به ان کاربر فعال ملحق میگردد.

تعداد بازدید از این مطلب: 735
بازدید : 735
محمدپرهام
20:3
پنج شنبه 9 آذر 1391

سلام بچه مدرسه ای ها وضعیت درس ها چطوره؟

تعداد بازدید از این مطلب: 724
بازدید : 724
محمدپرهام
21:59
یک شنبه 2 مهر 1391

دوستان عزیز رئیس شما هستید شما میتوانید در صندوق نظر ها مطالبی را که دوست دارید به من بگویید تا من در باره ی همان مطالب در وبلاگ خود مطالبی را در باره ی مطب شما بنویسم ما سعی میکنیم این وبلاگ به روز باشد و روز به روز به امکاناتش افزوده شود البته تمامی این کارها و تشکیل تمکانات در وبلاگ به کمک و خواسته ی شما دوست عزیز بیننده هست تشکر میکنیم از یاری شما برای راهنمایی افزودن مطالب و امکانات در وبلاگ. مدیر وبلاگ:محمدپرهام.

تعداد بازدید از این مطلب: 749
بازدید : 749
محمدپرهام
15:55
پنج شنبه 23 شهريور 1398

 

سلام هرکی وبلاگ داره و فکر میکنه وبلاگش به درد مردم یا عوض شدن روحیه مردم میخوره در صندوق نظر ها اسم و فا میلش و عنوان وبلاگش و ادرس دقیق وبلاگش رو بده

 

تا من بتونم لینک و تبلیغ وبلاگشو در وبلاگم پخش کنم.

  موفق و پیروز باشید.

 

مدیر وبلاگ:محمد پرهام.

تعداد بازدید از این مطلب: 777
بازدید : 777
محمدپرهام
23:4
جمعه 17 شهريور 1391


سلام خسته نباشيد احيانا تا حالا دقت کرديد وقتي خانوما

دنبال شوهرن عين دراکولاها ميشن وحشتناک و خبيث(قصد

توهين  به هيچ قشري از جامعه ندارم جهت شادي وخنده وتفريح

يکم شوخي ميکنيم که با هم بخنديم نه به هم)در نتيجه تا

انتهاي مطلب اين لبخند زيبا رو بر لبانتون نگه داريد.ممنونم



JPEG Image

تعداد بازدید از این مطلب: 701
موضوعات مرتبط: دقت کردید. , ,
بازدید : 701
محمدپرهام
23:2
جمعه 17 شهريور 1391

بر اساس گزارش اخير وزارت کشور «تايوان» اين موضوع مشخص شد که

در سال گذشته ميلادي بيش از چهار هزار مرد در اين کشور توسط زنان

خود مورد خشونت قرار گرفتند.


«چانگ هسيو يوآن» ـ يکي از مقامات وزارت کشور «تايوان» در امور

 

خشونت‌هاي خانگي ـ يادآور شد: طي سال گذشته ميلادي چهار هزار و

428 مرد در اين کشور توسط زنان خود مورد خشونت‌هاي رواني و

جسمي قرار گرفتند.


وي خاطر نشان کرد: اين ميزان دقيقا چندين برابر سال‌هاي گذشته

است، به طوري که در سال‌هاي 2002 ميلادي تنها يک‌هزار و 325 مرد

مورد خشونت قرار گرفته بودند.

در گزارش خبرگزاري آسوشيتدپرس آمده است که به احتمال زياد اين

تعداد کمتر از ميزان واقعي باشد، چرا که مردان اکثرا براي حفظ آبرو و

غرور خود از گزارش دادن خشونت‌هاي اعمال شده عليه خودشان

خودداري مي‌کنند.


در گزارش اين خبرگزاري همچنين به اين موضوع اشاره شده که عواملي

همچون حقوق بالاي زنان در اين کشور و استقلال مالي کامل از

مهم‌ترين مسايل در بروز خشونت عليه مردان در «تايوان» محسوب

مي‌شود، چرا که زنان در اصل نقش تامين‌کننده مخارج زندگي را بازي

مي‌کنند و به همين دليل است که شوهران خود را براي اين که «مفت

خور» و «تن پرور» هستند، مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهند!!


با اين حال، وجود اورژانس اجتماعي و تلفن‌هاي امدادرسان به شوهران

 

کتک خورده مي‌تواند باعث دلگرمي و کمک به اين افراد و برقراري عدالت

 

و برابري جنسيتي در اين کشور باشد.

آفرينجونم خانوما بزنيد داغونشون کنيد

هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوراپوزخند

تعداد بازدید از این مطلب: 719
بازدید : 719
محمدپرهام
22:58
جمعه 17 شهريور 1391

سال 1230

مرد: دختره خير نديده من تا نکشمت راحت نمي شم    ...



زن: آقا حالا يه غلطي کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا اين بنده خدا يه بار

بلند خنديده    ...

مرد: بلند خنديده؟ اين اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا مي خواد بره بقالي ماست بخره.

نخير نمي شه بايد بکشمش    ...

-- بالاخره با صحبتهاي زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي

بخشه

سال 1280

مرد: واسه من مي خواي بري درس بخوني؟ مي کشمت تا برات درس عبرت بشه. يه بار که

 

مُردي ديگه جرات نمي کني از اين حرفا بزني. تو غلط مي کني. تقصير من بود که گذاشتم

 

اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده. حالا واسه من ميخاي درس بخوني؟؟؟

 



زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خداي نکرده مي گيره ها! شکر خورد. ديگه از اين

مارک شکر نمي خوره. قول ميده    ...

مرد( با نعره حمله مي کنه طرف دخترش ): من بايد بکشمت. تا نکشمت آروم نمي شم.

خودت بياي خودتو تسليم کني بدونه درد مي کشمت    ...

-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي

بخشه

سال1330

مرد: چي؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا مي خواي بري دانشسرا؟ مي خواي سر

 

منو زير ننگ بوکوني؟ فاسد شدي برا من؟؟ شيکمتو سورفه (سفره) مي کونم    ...

زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنين. خدا نکرده يه وخ (وقت) سکته مي کنين آ  ...

مرد: چي مي گي ززززززن؟؟ من اگه اينو امشب نکوشم (نکشم) ديگه فردا نمي تونم جلوي

 

اين فسادو بيگيرم. يه دانشسرايي نشونت بدم که خودت کيف کوني...

-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه
 

سال1380

مرد: کجا؟ مي خواي با تکپوش (از اين مانتو خيلي آستين کوتاها که نيم مترم پارچه نبردن و

 

وقتي مي پوشيشون مث جليقه نجات پستي بلندي پيدا مي کنن) و شلوارک (از اين شلوار خيلي

 

برموداها) بري بيرون؟ مي کشمت. من... تو رو... مي کشم...

زن: اي آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان ديگه همه همينطورين (شما بخونيد اکثر.)

مرد: من... اينطوري نيستم. دختر لااقل يه کم اون شلوارو پائين تر بکش که تا زانوتو

بپوشونه. نه... نه... نمي خواد. بدتر شد. همون بالا ببنديش بهتره...

سال1400

دختر: چي؟ چي گفتي مرتيکه ي ****؟ دارم بهت مي گم ماشين بي ماشين. همين که گفتم. من

با الکس قرار دارم ماشينم مي خوام. ميخواي بري بيرون پياده برو...

باباه:جيکش در نمي ياد...

زن: دخترم. حالا بابات يه غلطي کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت مي پره.

 

آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت کدر مي شه آ مامي. باباتم قول مي ده ديگه از اين

حرفا نزنه...

-- بالاخره با صحبتهاي زن، دخترخونه از خر شيطون پياده مي شه و باباي گناهکارشو مي

بخشه.....


تعداد بازدید از این مطلب: 781
موضوعات مرتبط: دعوای دخترو پدر. , ,
بازدید : 781
محمدپرهام
22:54
جمعه 17 شهريور 1391

سلام... .


نام : کمال

کلاس :دوم دبستان

موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من يک کار خوب مي کنم مامانم به من مي گويد

بزرگ که شدي برايت يک زن خوب مي گيرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.

حتمن ناسرادين شاه خيلي کارهاي خوب مي کرده که مامانش

به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم

که اصولن انسان بايد

زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد

مشکلات انسان را آدم مي کند.

در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم

بخورند.

مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم.

از لهاز فکري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه

سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولي مامانم مي

گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند که کارشان به تلاغ کشيده شده و چه بسيار آدم هاي کوچکي که نکشيده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد ديگر کسي از شوهرش سکه نمي خواهد و

 

دايي مختار هم از زندان در مي آيد

من تا حالا کلي سکه جم کرده ام و مي خواهم همان اول

 

قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان

نروم.

مهريه و شير بلال هيچ کس را خوشبخت نمي کند.



همين خرج هاي ازافي باعث مي شود که زندگي سخت بشود

 

و سر خرج عروسي دايي مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شايد

 

حقوق چتر بازي خيلي کم بوده که نتوانسته خرج عروسي را

 

بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ايم که بجاي شام عروسي

 

چيپس و خلالي نمکي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم

 

خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي کند!

اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور

 

مي شود خودش خانه بگيرد. زن دايي مختار هم خانه دار نبود و

 

دايي مختار مجبور شد يک زير زميني بگيرد. ميگفت چون رهم و

 

اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي مختار هم مي

 

خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد. ساناز هم از

 

زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يک

 

خانه درختي درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش

 

شکست. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتي قهر مي کند بعد آشتي مي

 

کند ولي اگر دعوا کند بعد کتک کاري مي کند بعد خانومش مي

 

رود دادگاه شکايت مي کند بعد مي آيند دايي مختار را مي برند

زندان!

البته زندان آدم را مرد مي کند.عزدواج هم آدم را مرد مي کند،

 

اما آدم با عزدواج مرد بشود خيلي بهتر است!

اين بود انشاي من.

تعداد بازدید از این مطلب: 821
موضوعات مرتبط: انشاء. , ,
بازدید : 821
محمدپرهام
22:45
جمعه 17 شهريور 1391

 

در يک شب سرد زمستاني يک زوج سال‌مند وارد رستوران بزرگي

 

شدند. آن‌ها در ميان زوج‌هاي جواني که در آن‌جا حضور داشتند بسيار

 

جلب توجه مي‌کردند.

بسياري از آنان، زوج سال‌خورده را تحسين مي‌کردند و به راحتي

 

مي‌شد فکرشان را از نگاهشان خواند:

«نگاه کنيد، اين دو نفر عمري است که در کنار يکديگر زندگي مي‌کنند

 

و چقدر در کنار هم خوشبختند».

پيرمرد براي سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد،

 

پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سيني به طرف ميزي که همسرش

 

پشت آن نشسته بود رفت و رو به رويش نشست.

يک ساندويچ همبرگر، يک بشقاب سيب‌زميني خلال شده و يک نوشابه

 

در سيني بود.

پيرمرد همبرگر را از لاي کاغذ در‌آورد و آن‌را با دقت به دو تکه‌ي

 

مساوي تقسيم کرد.

سپس سيب‌زميني‌ها را به دقت شمرد و تقسيم کرد.

پيرمرد کمي نوشابه خورد و همسرش نيز از همان ليوان کمي نوشيد.

 

همين که پيرمرد به ساندويچ خود گاز مي‌زد مشتريان ديگر با ناراحتي

 

به آنها نگاه مي‌کردند و اين بار به اين فــکر مي‌کردند که آن زوج

 

پيــر احتمالا آن قدر فقيــر هستند که نمي توانند دو ساندويچ سفــارش

 

بدهند.

پيرمرد شروع کرد به خوردن سيب‌زميني‌هايش. مرد جواني از جاي

 

خود بر‌خاست و به طرف ميز زوج پير آمد و به پير مرد پيشنهاد کرد

 

تا برايشان يک ساندويچ و نوشابه بگيرد. اما پير مرد قبول نکرد و

 

گفت: «همه چيز رو به راه است، ما عادت داريم در همه چيز شريک

 

باشيم».

مردم کم‌کم متوجه شدند در تمام مدتي که پيرمرد غذايش را مي خورد،

 

پيرزن او را نگاه مي کند و لب به غذايش نمي‌زند.

بار ديگر همان جوان به طرف ميز رفت و از آن‌ها خواهش کرد که

 

اجازه بدهند يک ساندويچ ديگر برايشان سفارش بدهد و اين دفعه پير

 

زن توضيح داد: « ما عادت داريم در همه چيز با هم شريک باشيم».

همين که پيرمرد غذايش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نياورد و باز به

 

طرف ميز آن دو آمد و گفت: «مي‌توانم سوالي از شما بپرسم خانم؟»

پيرزن جواب داد: «بفرماييد».

- چرا شما چيزي نمي‌خوريد ؟ شما که گفتيد در همه چيز با هم شريک

 

هستيد. منتظر چي هستيد؟

پيرزن جواب داد: « منتظر دندانهــــــام»!


تعداد بازدید از این مطلب: 828
موضوعات مرتبط: شریک. , ,
بازدید : 828

تعداد صفحات : 2
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


سلام نظر شما نسبت به وبلاگ چیست؟؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود